یکی از سفسطه های معروف سکولارها این است که میگویند: «ما به جای گرایش به ادیان، به خرد گرایش داریم.»
این سفسطه بیشتر یک شعار است و سکولارها نیز سعی میکنند، مثل دیگران، برای توجیه مقاصد خود، از شعار استفاده کنند. موضوع این است که سکولارها در کل نمیخواهند به دین عمل کنند و گروهی از آنها، دوست ندارند به دین و خدا باوری داشته باشند، پس تنها راه برای ساکت کردن وجدانشان و همچنین تنها راه برای نشر اندیشه هایشان این است که بگویند پیرو عقل و خرد هستند و وجود خدا یا دین یا احکام دین را متضاد با عقل و خرد بخوانند. چنانکه در ادامه عرض خواهم کرد، «خرد و عقل» تنها یک بهانه در دست این افراد است.
منشأ این سفسطه ایجاد خلط بین مسائلی که عقل نمیپذیرد و مسائلی که عقل قادر به درک آنها نیست، میباشد. برخی مسائل هستند که با عقل سلیم در تضاد هستند و هیچ عاقلی نمیتواند آنها را بپذیرد مثلاً باور به اینکه «بیش از یک خدا وجود دارد»، به طور کامل با عقل در تضاد است و عقل آنرا با دلایل مختلف رد میکند و چیزی بیش از ده برهان بر ردّ این باور وجود دارد. ولی در عین حال مسائلی هم هستند که عقل قادر به درک آنها نیست و عقل نمیتواند آنها را درک کند. برای مثال ذات خدا برای انسان قابل درک نیست، علّت آن هم این است که خدا نامحدود است و ذهن ما محدود، پس هرگز نمیتوانیم حقیقت ذات خدا را در ذهن خویش بگنجانیم.
سکولارها، بین این دو گروه از مسائل ایجاد خلط میکنند و سعی میکنند مسائلی را که عقل قادر به درک آنها نیست، را با چیزهایی که عقل با آنها تضاد دارد، یکی فرض کنند. به همین خاطر هم هست که آنها بسیاری از باورهای مذهبی را خرافات میدانند و برای مثال وجود جن را از خرافات موجود در اسلام میدانند ولی آنها هیچ دلیلی برای اینکه «جن نمیتواند وجود داشته باشد» ندارند و تنها بر اساس اینکه عقل خودشان نمیتواند وجود چنین موجوداتی را درک کند، وجود آنرا انکار میکنند!! این روش استدلال کردن کاملاً غیرعقلانی و بلکه ضدعقل است، زیرا اینکه ما نمیتوانیم وجود چیزی را با عقل خود ثابت کنیم به معنای این نیست که آن چیز وجود ندارد و تا زمانی که ما دلیلی برای عدم وجود آن چیز در دست نداریم، نمیتوانیم بگوییم آن چیز وجود ندارد. تنها سخنی که در این مورد میتوانیم بگوییم این است که بگوییم: «نمیدانیم آن چیز وجود دارد یا خیر.» برای اینکه ایراد این نوع اندیشه ها مشخص شود من یک مثال برای شما میزنم: بشر در هزار سال پیش از وجود موجودات میکروسکوپی اطلاع نداشت. اگر بشر آنروز بخاطر اینکه نمیتوانست وجود این موجودات را برای خودش ثابت کند، به کل وجود موجودات بسیار ریز که قابل رؤیت با چشم نیستند را انکار میکرد، آیا کاری خردمندانه کرده بود؟ البته که پاسخ این پرسش منفی است. او نمیتوانست وقتی دلیلی برای عدم وجود این موجودات ندارد، ادعا کند که چنین موجوداتی وجود ندارند و حداکثر میتوانست بگوید دلیلی برای پذیرفتن وجود چنین موجوداتی نداریم. حال اگر افراد سکولار نمیتوانند وجود جن را برای خودشان ثابت کنند، آیا دلیل میشود که بگویند باور به وجود جن یک خرافه است؟ البته که نه.
البته حتماً خواهید گفت که هر چند نپذیرفتن وجود موجوداتی که عقل قادر به درک آنها نیست، غیرمنطقی است، ولی در مقابل پذیرفتن وجود چنین موجوداتی هم غیرمنطقی است. در پاسخ به این انتقاد عرض میکنم که اگر ما صرفاً بخاطر اینکه دلیلی بر عدم وجود این موجودات نداریم، وجودشان را میپذیرفتیم، آنگاه این کار غیرمنطقی بود، ولی ما این کار را نمیکنیم. پذیرفتن وجود موجوداتی مثل جن، بر اساس استنتاج است. ما ابتدا با براهین عقلی وجود خدا را ثابت میکنیم، هر چند درک ذات خدا برای انسان ممکن نیست ولی درک وجود داشتن یا نداشتن خدا برای انسان ممکن است؛ سپس بر اساس اینکه خدایی وجود دارد لزوم بعثت انبیاء و لزوم وجود زندگی پس از مرگ را نیز با دلایل عقلی ثابت میکنیم. سپس بر مبنای براهین دیگری اینکه چه کسانی پیامبر خدا هستند و چه کتابهایی حاوی کلام خدا هستند را نیز ثابت میکنیم. حال اگر در کلام خدا که از طریق قرآن به ما رسیده است، به وجود جن اشاره بشود، آیا غیرمنطقی است که ما وجود جن را بپذیریم؟ دانش خداوند بینهایت است و دانش ما محدود و بسیارند چیزهایی که او میداند و ما نمیدانیم، وقتی که برای ما ثابت شده است که قرآن کلام خداست و هیچ دلیلی هم بر نبودن موجودی به نام جن نداریم، پس میتوانیم خیلی راحت وجود آنرا بپذیریم، زیرا میدانیم خداوند همه چیز را میداند و بسیارند چیزهایی که او میداند و ما نمیدانیم و بر اساس اینکه او کمال مطلق است و هرگز دروغ نمیگوید، پس وقتی به وجود جن در قرآن اشاره میکند، باید وجود جن را نیز پذیرفت. پس باورهای دینی ما ابداً غیرمنطقی نیستند و با خرد و اندیشه در تضاد نمیباشند.
حال که این مطلب مهم روشن شد، میتوانیم راحتتر به بررسی این سفسطه از سوی سکولارها و افراد بیدین و بیخدا بپردازیم:
اولین ایراد این سفسطه این است که به صورت پیشفرض دین را حاوی خرافات و سکولاریسم و بیدینی و بیخدایی را جدای از خرافات میدانند، که پیشفرضی باطل و ناصحیح است. در مورد دین خدا، باید گوشزد بکنم که اساساً همه چیز اسلام بر مبنای عقل سلیم است و هر چیزی را ما با عقل سلیم میپذیریم و چنانکه قرآن به ما امر میفرماید "لا تقف ما لیس لک به علم"(از چیزی که به آن آگاهی نداری، پیروی نکن) هیچ چیزی را بدون دلایل و براهین عقلی قبول نمیکنیم. چنانکه در بالا توضیح دادم حتی چیزهایی را که عقل ما قادر به درک آنها نیست را نیز بر مبنای استنتاجات عقلی میپذیریم و هیچ جایی برای پیروی کورکورانه، در اسلام وجود ندارد. حتی در بحث مرجعیت نیز افراد آگاه به خوبی میدانند که پیروی از مرجع به معنای پیروی کورکورانه نیست، بلکه رجوع به متخصص است، همانطور که اگر ما برای پاسخ به یک مسئله در زمین? ریاضی، اگر خودمان دانش کافی نداشته باشیم، به یک ریاضیدان مراجعه میکنیم، برای پاسخ به یک مسئله در زمین? فقه و احکام هم اگر خودمان دانش کافی نداشته باشیم، به یک فقیه یا مرجع تقلید مراجعه میکنیم و این امری غیرعقلانی نیست و با پیروی کورکورانه زمین تا آسمان فرق دارد؛ ضمن اینکه ما حق این را داریم که به جای مراجعه به مرجع تقلید به بررسی منابع فقهی اسلام بپردازیم و خودمان با کسب دانش کافی، احکام را برای خودمان استخراج کنیم(یعنی خودمان درس فقه را بخوانیم و مجتهد شویم) پس حتی تقلید هم در اسلام امری اجباری نیست، همچنین بد نیست یادآوری کنیم که تقلید در عقاید و باورها از دید اسلام جایز نیست و ما باید خودمان به بررسی عقلانی مباحث و مسائل بپردازیم. در واقع اسلامستیزان نیز هرگز نتوانسته اند دلیلی بر ضدّ اسلام به چنگ آورند و همواره با زدن انگهای عجیب و غریب مثل غیرانسانی بودن، خرافی بودن و ... سعی در تخریب اسلام داشته و دارند. آنها به جز دروغ، به جز تهمت و افترا، به جز وارونه جلوه دادن سخنان اسلام، چه چیز دیگری را برای تخریب اسلام در دست دارند؟
در مقابل، اساساً اینگونه نیست که سکولاریسم نگرشی خردمندانه و به دور از خرافه باشد. سکولارها نگرشهای مختلفی دارند و از کسانی که معتقد هستند نیازی نیست به دستورات دین عمل بکنیم تا کسانی که اساساً به وجود خدا هیچ باوری ندارند، بین آنها افرادی پیدا میشوند. این اندیشه ها همگی به دور از خرد هستند. آیا این خردمندانه است که بپذیریم جهان ما خدایی ندارد و حال آنکه دهها برهان عقلی، تجربی و باطنی برای اثبات وجود خدا در دست هست و ما به تمام شبهات بیخدایان پاسخهای قدرتمندی میدهیم؟ آیا این خردمندانه است که بپذیریم خدایی هست و معادی نیست؟ اگر چنین چیزی را بپذیریم باید قبول کنیم خدا ظالم است زیرا خدا اجازه میدهد کسانی تا آخر عمر ظالم باشند و افرادی تا آخر عمر مظلوم باشند و اگر حیاتی پس از مرگ وجود نداشته باشد، پس خدا چه زمانی میخواهد عدالت را برقرار کند؟ باز آیا عاقلانه است که خدا و معاد را بپذیریم ولی دین را نپذیریم؟ چگونه خدا میخواهد در روز قیامت بین بندگانش داوری کند و حال آنکه حد و مرز ظلم و عدل و بدی و نیکی را برای آنها مشخص نکرده است و باز چگونه ممکن است خدای مهربان بشر را در این زندگی دنیوی راهنمایی نکند؟ از سوی دیگر، آیا با خرد سازگار است که با وجود این همه دلیل و معجزات اسلام که همین امروز هم شاهد آنها هستیم، باز دین اسلام را نپذیریم؟ و در نهایت آیا عاقلانه است که ما دینی را به حقانیت بپذیریم ولی بدان عمل نکنیم و آنهم در حالی که میدانیم باید در حیات پس از مرگ پیرامون روش زندگی خود جواب بدهیم؟ پس تمام این گرایشها و رفتارها غیرمنطقی و به دور از خرد هستند، بلکه این اندیشه ها خرافات هستند که خیال میکنند که جهان به طور خود به خود به وجود آمده است، چگونه است که وقتی غذایشان شور میشود، شک ندارند که نمک در آن ریخته شده است، ولی وقتی جهانی به این عظمت وجود دارد، پی به وجود هستی بخشی بزرگ نمیبرند. چه خرافه ای از این بزرگتر که اینها فکر میکنند که اگر خدایی باشد در گوشه ای برای خودش نشسته و جهان را به حال خودش رها کرده است تا مخلوقاتش بخورند و بخوابند و بعد از مدتی هم بمیرند؟ پس این سکولاریسم است که به دور از خرد است.
دومین ایراد این سفسطه این است که اگر قرار بود سکولاریسم با خرد سازگار باشد و بر مبنای خرد کار بکند باید پیروان این اندیشه تسلیم خرد میبودند و وقتی برهانهای عقلی ما را میشنیدند، در برابر این براهین، حق را میپذیرفتند؛ ولی تجرب? ساعتها بحث و گفتگو با افراد سکولار به من نشان داده است که این افراد ابداً پیروی خرد نبوده و نیستند و وقتی پاسخ شبهاتشان را میدهیم و حتی وقتی هیچ پاسخی ندارند که به ما بدهند، باز هم حاضر به پذیرفتن حقانیت اسلام نیستند. تجربه به من نشان داده است که این افراد با این هدف بحث میکنند که دینداران را از راه حق خارج کنند و نه اینکه حقیقت را کشف کنند، به همین خاطر هم هر وقت افراد آگاه وارد بحث با این افراد میشوند، چه در چت-رومهایشان، چه در انجمنهای گفتگویشان، چه در وبلاگها و سایتهایشان، و چه در بحثهای تلویزیونی، فوراً متوسّل به توهین و تحقیر طرف مقابل میشوند و حتی اگر طرف مسلمان پاسخ تمام سخنانشان را هم بدهد، باز حاضر به قبول حقیقت نیستند، بلکه سعی میکنند با بیان سخنان توهین آمیز و اهانت به پیامبر بزرگوار اسلام(ص) ما را از جمع خودشان برانند و در واقع به نحوی مسلمانان را بیشتر هدف عقده گشائی خودشان قرار میدهند. این افراد اگر پیروان خرد و اندیشه بودند، در میان یک بحث منطقی در مورد اسلام، به طرف مسلمان هزاران انگ از مزدور رژیم تا اطلاعاتی و سپاهی و آخوند نمیچسباندند و به خانواده و مقدّسات طرف مقابل بحثشان اهانت نمیکردند؛ مضحک اینکه وقتی به تالارهایی که مدیریتشان با مسلمانان است وارد میشوند و همین روش را ادامه میدهند و با آنها برخورد میشود، ادعا میکنند مسلمانان تحمل مخالف را ندارند!!! حال آنکه اگر خرد داشتند میفهمیدند که مسلمانان تحمل افراد فحّاش و بی نزاکت را ندارند.
خیلی جالب است که وقتی در یک بحث پاسخ یکی از شبهات این افراد را میدهیم و او هیچ پاسخی به استدلال ما ندارد که بدهد و برای مثال یک تهمت را که به پیامبر زده است، با اسناد تاریخی پاسخ میدهیم، دوباره تهمتش را تکرار میکند و به روی خودش هم نمیاورد که پاسخ این تهمتش را با سند و استدلال داده ایم. از اینروست که این افراد خرد و عقلانیت را بهانه قرار داده اند، تا به خیال خود جایگزینی برای دین داشته باشند و به هیچ وجه پیروی خرد و عقلانیت نیستند، بلکه پیروی هوا و هوس خویش هستند.
بر اساس عرایض فوق، مشخص شد که ادعای خردگرائی که از سوی سکولارها مطرح میشود ادعایی پوچ و باطل است و هیچ اساس و مبنایی ندارد.
رده بندی موضوعی: پاسخ به سکولاریسم، بیدینی و بیخدایی